جدول جو
جدول جو

معنی وی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

وی کردن
افزایش پیدا کردن
تصویری از وی کردن
تصویر وی کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روی کردن
تصویر روی کردن
توجه، اقبال، استقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوی کردن
تصویر شوی کردن
شوهر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی کردن
تصویر روی کردن
رو کردن، توجه کردن، به کسی یا چیزی رو آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوی کردن
تصویر قوی کردن
Brace, Muscle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
усиливать , накачать
دیکشنری فارسی به روسی
wzmacniać, budować mięśnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
зміцнювати , качати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
rafforzare, rafforzare i muscoli
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
versterken, spier ontwikkelen
دیکشنری فارسی به هلندی
मजबूती देना , मांसपेशियाँ बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
دعّم , عزّز
دیکشنری فارسی به عربی
강화하다 , 근육을 만들다
دیکشنری فارسی به کره ای
לחזק , לפתח שרירים
دیکشنری فارسی به عبری
強化する , 筋肉を作る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
kuimarisha, kujenga misuli
دیکشنری فارسی به سواحیلی
เสริม , สร้างกล้ามเนื้อ
دیکشنری فارسی به تایلندی
শক্তিশালী করা , পেশি গঠন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
مضبوط کرنا , پٹھے بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از طی کردن
تصویر طی کردن
پیمودن، درنوردیدن، پوییدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پی کردن
تصویر پی کردن
تعقیب کردن آن، دنبال کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا کردن
تصویر وا کردن
باز کردن، گشودن، حل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ول کردن
تصویر ول کردن
رها کردن، آزاد کردن، ول کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وز کردن
تصویر وز کردن
درهم و برهم شدن موی سر، ژولیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طی کردن
تصویر طی کردن
پیمودن، درنوردیدن، توافق کردن در قیمت چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی کردن
تصویر پی کردن
کنایه از متوقف کردن
کنایه از سرپیچی کردن
بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پی زدن، پی بریدن، پی برکشیدن، پی برگسلیدن
تعقیب کردن، دنبال کردن، کاری را دنبال کردن، ادامه دادن
فرهنگ فارسی عمید
سپردن گذشتن (از راهی) طی طریق کردن، نوردیدن در نوردیدن پیچیدن (بساط طومار)، مردن نفس آخر کشیدن، یا طی کردن قیمت چیزی را. در بهای آن توافق کردن، یا طی کردن نامه. در پیچیدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قی کردن
تصویر قی کردن
استفراغ کردن، خورده را از دهان بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار